شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

مستی چشمانت..

چشم مستت چه کند با من بیمار امشب..

این دل تنگ من و این دل تب دار امشب..

آخر ای اشک دل سوخته ام را مددی..

که بجز ناله مرا نیست پرستار امشب..

"رهی معیری"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد