شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

یک بدن ، یک روح..

از حباب نفسم می فهمم

چیزی از من ته دریا مانده..

مثل جا ماندن قلاب در آب ،

بدنم در بدنت جا مانده..

"احسان افشاری"

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد