شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

همنشین دل من ..

که می آید به سر وقت دل ما جز پریشانی؟

که می پرسد بغیر سیل ، راه منزل ما را..؟

"صائب"

بنده نواز..

آنقدر باش که من از سر جان برخیزم..

چون به غم خانه ام ای بنده نواز آمده ای..

"صائب"

حسرت بر دل..

می تراود حسرت آغوش از آغوش ما..

زخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست ..

"صائب تبریزی"

سکوت رمز آلود..

به گفتگو نرود کار عشق پیش و مرا ..

نمی کشد دل غمگین به گفتگوی دگر..

"صائب تبریزی"

الغوث...

کوه غم شد آب از فریاد عالم سوز من ..

کیست دیگر در دل شب ها به فریادم رسد...؟

"صائب تبریزی"

آسمان چشم تو..

من آن نیم که به نیرنگ دل دهم به کسی..

بلای چشم کبود تو آسمانی بود..

"صائب"

دل بیچاره ...

دل بی طاقتی چون طفل بدخو در بغل دارم

که نتوانم به کام هر دو عالم داد تسکینش..

"صائب"

بسم الله اگر حریف مایی...

من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی

امتحان کن به دو صد زخم مرا 

بسم الله!

"صائب تبریزی"

..

مرو زنهار ای پیکان یار از سینه ام بیرون

که از دل عاشقان را یادگاری نیست غیر از تو...

"صائب"

صبح است ساقیا برخیز..!

ما در چه شماریم که خورشید جهانتاب

گردن به تماشای تو از صبح کشیده است..

"صائب"

یک غنچه دل..

غم عالم فراوان است و من یک غنچه دل دارم..

چه سان در شیشه ی ساعت کنم ریگ بیابان را...

"صائب"

قیمت دل..

اینجا که منم ، قیمت دل هر دو جهان است ..

آنجا که تویی ، در چه حساب است دل ما..؟

"صائب تبریزی"

وفای بی وفایی ..

چه شد که 

قدر وفا هیچکس نمی داند ...

"صائب تبریزی"

شب من و خواب تو..

تو را چه غم که شب ما دراز می گذرد؟
که روزگار تو در خواب ناز می گذرد..

"صائب"

داغ تو ..

داغ سودای تو را در دل سی پاره ی خود

چون شب قدر، نهان در رمضان ساخته ایم

"صائب"