به دل هوای تو را دارم و بر و دوشت
که تا سپیده دم امشب کشم در آغوشت..
چنان نسیم که گلبرگ ها ز گل بکند
برون کنم ز تنت برگ برگ تن پوشت..
"حسین منزوی"
گرچه با ساعت من ثانیه ها بیش نبود...
ساعتی را که کنارت گذراندم خوش بود..!
"حسین منزوی"
قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو ..
این چه عیدی و بهاری ست که دارم بی تو ..
"حسین منزوی"
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته م ..
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من ...
"حسین منزوی"
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن..
ز آمدن چه خبر...؟
"حسین منزوی"