شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

می شناسمت..

می‌شناسمت آفریدگار و یار روشنی!

دست‌های تو 

پلی  به رویت خداست...

"شفیعی کدکنی"

حسرت خواب..

در زیر سایه ی مژه ت

خوابم آرزوست..

"فریدون مشیری"

دردم از یار است و درمان نیز هم..

بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا

درمان که بگذریم ،

دعا هم نمی کند...

"سجاد سامانی"

دردم از یار است و درمان نیز هم..

حال من حال مریضی است که در کشتن او
درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند...
"حسین عباسی فر"

رحمت عام

هلاک  شیوه ی لطف توام 

ولی صد حیف...

که التفات تو چون رحمت خدا،

عام ست!

"نصیر همدانی"

گریزان ازخواب..

همه خفتند و
من دلشده را خواب نبرد...
"مولانا"

صبوری..

ای بغض پر از عصیان

این بار صبوری کن...

"علیرضا آذر"

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند..

جذامیان دلم پیرند

و دست های تو اکسیرند

جوانشان کن اگر  آنی...

"حسین صفا"

اگر میدانستم...

من اگر می‌دانستم دنیا اینقدر شلوغ است

نمی‌آمدم!

صبر می‌کردم بعدها...

آخر اینهمه راه آمدم؛ 

دلم می‌خواست تنها تو را ببینم...

دلم می‌خواست تو را تنها ببینم...

"عباس معروفی"

در آغوش خودت پیر شوم...

حس خوبی‌ست در آغوش خودت پیر شوم 

اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم

آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم

با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم..

حس خوبی‌ست نفسهای تو را لمس کنم

آنقدر سیر ببوسم، نکند سیر شوم؟

درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد 

حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم!

باید ابراز کنم نیت رویایم را 

باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم

یک غزل باشم و تا مرز جنونت ببرم 

پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم

اولین تار سفید سر من را دیدی 

حس خوبی‌ست در آغوش خودت پیر شوم...

"صنم نافع"

دیوانگی...

زندگی کمی دیوانگی می خواست

اما ما زیادی دیوانه شدیم...

"رسول یونان"

کشنده خواب های من..

و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی

باز به رویاهای من بازخواهی گشت..

تو مرا ربوده٬؛ مرا کشته؛ مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای...

هم از این روست که هر شب،

تا سپیده دم بیدارم!

عشق همین است در سرزمین من...

من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم!

"سیدعلى صالحى"

...

در دلت هیچ جا نمی‌ گیریم
گرچه ما هسته‌ ایم و خرما تو ..
"امیرخسرو دهلوی"

بگو با من..

در آغاز محبت گر پشیمانی؛ 

بگو با من...

که ‌من هم دل‌ ز مهرت برکنم تا فرصتی دارم...

"رفیعی کاشانی"

آب حیات..

آب حیات عشق را

در رگ ما روانه کن

"مولانا"

خیال باطل

تا قبل از در آغوش گرفتنش گمان می کردم

زندگی فقط زنده بودن است!

"سید علی صالحی"

تمنا..

جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم!

بجز از جان ز من آخر چه تمناست تو را...؟!

"خواجوی کرمانی"

مژدگانی!

مرا به خلسه می برد حضور ناگهانی ات

سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت

 بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای...

سپس سر مرا ببَر به جای مژدگانی ات..

"کاظم بهمنی"

قناری کوچک عشق..

در تمام حنجره هایی که تو را می خوانند،

قناری کوچک دست آموزی هست که 

دفتر نت های مرا  دوره می کند هر شب...

"رضا کاظمی"

پایان قشنگ...

پایان شب من باش..

چون جای درنگی نیست..

جز عشق برای ما ،

پایان قشنگی نیست..

"سید مهدی موسوی"

هزار نفرین...

هزار نفرین باد

به دست های پلیدی که 

سنگ تفرقه انداخت میانه‌ی ما...

"حمید مصدق"

شربت دیدار..

دگر از درد تنهایی به جانم یار می‌باید

دگر تلخ است کام شربت دیدار می‌باید..

"شیخ بهایی"

نمی دانستم..

چیزی از عشق بلاخیز نمی‌دانستم 

هیچ از این دشمن خونریز نمی‌دانستم

در سرم بود که دوری کنم از آتش عشق 

چه کنم؟ شیوۀ پرهیز نمی‌دانستم

گفتم ای دوست، تو هم گاه به یادم بودی؟ 

گفت من نام تو را نیز نمی‌دانستم

بغض را خندۀ مصنوعی من پنهان کرد 

گریه را مصلحت‌آمیز نمی‌دانستم

عشق اگر پنجره‌ای باز نمی کرد به دوست 

مرگ را اینهمه ناچیز نمی‌دانستم...

"سجاد سامانی"

از من خبر داشت..

از من فقط خبر داشت..

همین!

مثل مردمی که می دانند جایی از جهان جنگ است!

"رسول ادهمی"

بوسه ی واجب!

چه خوب می شد اگر در شریعتت بانو

جواب بوسه شبیه سلام ، واجب بود..

"رضا احسان پور"

ما سعی کردیم...

تمرین تحمل سرآغاز عبور از عبادت تاریکی ست...

ما سعی کرده ایم؛  

اگر ممکن است دیگر دلمان برای نزدیک ترین کسان خود تنگ نشود..

"سید على صالحى"

خواندی مرا تا...

تو مرا خواندی و راندی که پر از غم باشم

که دل  آشفته ترین آدم عالم باشم

تا که آیینه مرا پیر نشانم بدهد

تا سرافکنده تر از آنچه که هستم باشم...

"علی الوندی"