حرف بزن آیدا..
حرف بزن!
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم...با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن...
اگر مرا دوست می داری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم!
هر روز، هرساعت، هر دقیقه، و هرلحظه میخواهم که
زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند...
افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندک اندک از گفتن باز میدارد...
من با طوفان زنده ام،طوفانی از نوازشها و جملهها...
من حساس تر از آنم که تصور کنی بتوانم در چنین محیط نامساعدی زنده بمانم..."احمد شاملو"
در شهر پرسه میزنم و درد میکشم..
در کوچه راه میروم و گریه میکنم..
در خانه چای میخورم و ضجه میزنم..
سهم من از زنانگی م یک جهان غم است..
"اهورا فروزان"
یک ریز به خودم می گویم
تو را خواب دیده ام!
و تو هنگام خواب هی دور من می چرخی..
دلتنگ نگاهت میکنم ،
نگاه بر لب هام میگذاری و میگویی: دوست داشتنی من!
صدای تو می پرد توی چشم هام
و حلقه حلقه اشک درونش می گردد..!
"عباس معروفی"
غبارصبح تماشاست ،
هرچه بادا باد..!
تو هم بخند ،
جهان خراب می خندد..!
"بیدل دهلوی"
بشین ، مرو!
چه غم که شب از نیمه رفته است؟
بشین که با خیال تو ، شب ها نخفته ایم...
"فریدون مشیری"
گفته بودی همیشه خواهی ماند..
سنگ بارید شیشه خواهی ماند
گفته بودی ترک نخواهی خورد
دین و دل از کسی نخواهی برد..
گفته بودی عروس فردایی ،
با جهانم کنار می آیی..
گفته بودی دچار باید بود ،
مرد این روزگار باید بود..
گفته بودی بهار در راه است..
گفته بودی ولی نشد انگار..
دست از این کودکانه ها بردار..
"علیرضا آذر"
تنم خلاصه ای از غم بود
اگرچه ظاهری عادی داشت
لبم برای نخندیدن
دلیل های زیادی داشت..
"حامد ابراهیم پور"
اگر بدانی چه قدر خسته ام آیدای من!
بگذار این حقایق را برایت بگویم..
راستش این است:
من نمی بایستی به تو نزدیک می شدم،
نمی بایستی عشق پاک و بزرگ تو را متوجه خودم می کردم،
نمی بایستی بگذارم تو مرا دوست بداری!
من مرده ای بیش نیستم و هنگامی که تو را دیدم آخرین نفس هایم را می کشیدم..
افسوس...چشم های تو که مثل خون در رگ های من دوید، یک بار دیگر مرا به زندگی باز گرداند!
تو آخرین چوب کبریتی هستی کهمیباید به آتشی عظیم مبدل شوی و از زندگی من، در برابر سرمای مرگ در این بیابان پر از وحشت دفاع کنی...
اگر این چوب نگیرد، مرگ در این برهوت حتمی است!
"احمد شاملو"
محبوب من
شما را در خواب دیدم!
سرو قد ، صنوبر قامت و ماه طلعت..
نزدیک تر شدم ، ماه شده بودید!
"محمد صالح علاء"
رفتنت اوج جنگ در من بود
خواهش و التماس از دشمن!
رفتی و من به چشم خود دیدم
دردهایی قوی تر از مردن..
"اهورا فروزان"
سنی ندارد عاشقی کردن
فرقی ندارد کودکی ، پیری
هروقت زانو را بغل کردی ،
یعنی تو هم با عشق درگیری..
"علیرضا آذر"
اگرچه نام من از نامه های تو افتاد
"اگرچه خرمن عمرم غم تو داد به باد"
اگرچه دست تو هرگز نبود در دستم
"به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم"!
"وحید نجفی"
همچون دریا برای ابر
همچون ابر برای باران
و همچون باران برای چتر
هرچیزی درباره چیز دیگری ست..
و من ..
درباره ی توام..
"احسان افشاری"
هزار سال پیش شبی که ابر اختران از دوردست می گذشت از فراز بام من
صدام کرد!
چه آشناست این صدا ،
همان که از زمان گاهواره میشنیدمش..
همان که از درون من صدام می کند
هزار سال میان جنگل ستارهها پی تو گشتهام
ستاره ای نگفت کز این سرای بی کسی، کسی صدات میکند؟
هنوز دیر نیست!
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست!
عزیز هم زبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟!
"هوشنگ ابتهاج"
من با صدای نفس کشیدنت هم عاشقی میکنم
حتی اگر آرام و بی صدا خودم را بگذارم در دست هایت و بروم!
حتی وقتی از کنارت رد شوم برای پرت نشدن حواست ،
بوی تنت را پک بزنم!
نه!
تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم ..
حتی با زندگی!
"عباس معروفی"