شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

شـعـر یـعنـی پــرواز مـحـض

شعر میخوانم که رها شوم به بی کرانگی آسمان از قفسی تنگ ..

خودکشی مرگ قشنگی ست..

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری..

غلط می گفت!

خود را کشتم و درمان خود کردم!

"وحشی بافقی"

من شمع و تو پروانه..

گرد آن خانه بگردم

که در او خلوت توست..!

"وحشی بافقی"

جونم بگی میدم!

جان می دهم بیا..

به تقاضا چه احتیاج..؟!

"وحشی بافقی"

اسیر..

به کنعانم مبر ای بخت

من یوسف نمی خواهم..

ببر آنجا که کوی اوست ، در زندان و چاه م کن..

"وحشی"

ای یار جفاپیشه..

هرکه یار ماست 

میل کشتن ما میکند..

"وحشی بافقی"

اگر بیایی و نباشم چه؟!

صد فصل بهار آید و بیرون ننهم  گام

ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم!

"وحشی بافقی"

عاشقانه..

ای که دل بردی ز دلدار من

آزارش مکن..

"وحشی بافقی"

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید..

من خنده زنم بر دل ،

دل خنده زند بر من ..

اینجاست که میخندد  دیوانه به دیوانه ..

"وحشی بافقی"

دلدادگی..

اینکه دل بستم به مهر عارضش 

بد بود ، بد..

"وحشی بافقی"

پی یار دیگر..

خبر دهید به صیاد ما که ما رفتیم ..

به فکر صید دگر باشد و شکار دگر..

"وحشی بافقی"

عاشق آرام..

گرچه دوری میکنم ،  بی صبر و آرامم هنوز..

می نمایم اینچنین وحشی ، ولی رامم هنوز..

"وحشی بافقی"

سوختم .. خاکسترم را باد برد...

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد..

اشتیاق تو مرا سوخت ..

کجایی؟

بازآ..

"وحشی بافقی"

بس است ..

چند گویی قصه ی ایوب و صبر او؟!

بس است!

بیش از این ما صبر نتوانیم ،

آن ایوب بود..

"وحشی بافقی"

مرگ عاشق..

مجروح را جراحت و بیمار را مرض

عشاق را مفارقت یار می کشد..

"وحشی بافقی"

بدون شرح ..

آنچه هرگز شرح نتوان کرد ..

یعنی حال من ..

"وحشی بافقی"

کجایی ؟ بازآ..

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد..

اشتیاق تو مرا سوخت ..

کجایی؟!

باز آ ...

"وحشی بافقی"

...

من 

و باز

 آن دعاها که یکی اثر ندارد...

"وحشی بافقی"